وبگاه بهارنارنج

♥بهارنارنج♥

♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً



زن و عاشقی

بازدید : 8916

زن

مادرم همیشه میگفت؛
یک زن هرگز نباید وقت داشته باشد !
باید دائم کار کند وگرنه به محض اینکه بیکار شود فورا به عشق فکر خواهد کرد ..



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

بچه شیطون|جک

بازدید : 6552

 

نینی

طرف به بچه شيطونش میگه:
امروز یه مهمون میاد خونمون که بچش یه گوش نداره

حواست باشه نری هی بگی این بچه چرا گوش نداره آبرو ریزی کنی
.

.
.

مهمون میاد, بچه شيطونه هی نگاه میکنه به این بچه بی گوش و میگه:شکلک

شما باید به بچتون زیاد آب هویچ بدین بخوره مهمون میگه چرا عزیزم؟!شکلک

میگه: آخه اگه چشماش ضعیف بشه واسه عینکش باید داربست بزنید!!!شکلکشکلک

شکلکشکلکشکلک



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

لکه بوسه|دوبیتی

بازدید : 7976

پرسید: «چرا پیرهنت لک دارد؟! »

با لحن مُفتّشی که...« مدرک دارد »!

کم‌حافظه هم شده ، گُل ِ شکّــــاکـــم

بر بــوســشکلکـــه‌یِ دیشب ِ خودش ، شک دارد!

 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

گیلاس حلزون

این همه ️"دوستت دارم" را ..
برای کدامین روز مبادا کنار گذاشته ایم !؟

از صدایتان برای فریاد مهربانی
از گوش های تان برای غم خواری
از دستانتان برای نیکوکاری
از ذهن تان برای راستی و درستی
و از قلب تان برای عشق ورزی استفاده کنید ..



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

خب که چه!|شعر

بازدید : 2728

موی خود بر شانه میریزی شرابی خب که چه
مست میرقصی در آیینه حسابـی خب که چه
دختـــر ِ اربابـی و یک باغ نوبر مال توست
کرده ای پنهان به پیراهن، گلابی خب که چه
رویت آن سو میکنی ، تا باز می بینی مرا
در قدم برداشتن ها می شتابی خب که چه
مثل آهویی کــه گم کرده ست راه خانه اش
اینچنین بی تاب و غرق التهابی خب که چه
من کــه جز بوسه ندارم هیــچ کاری با لبت
اینهمه لب میگزی در اضطرابی خب که چه
دوست داری که چه را ثابت کنی؟ راحت بگو
سینه چاک ِ تو هزار آدم حسابی خب که چه
باز شهرآورد ِ بین "نه" و "آری" گفتنت
بازی لبهای قرمز، چشم آبی خب که چه
من نخورده مست و پاتیل توام دستم بگیر
باز چشمت را برایم می شرابی خب که چه
ای بلا ! تکلیف ِ من را زودتر روشن بکن
من بمیرم یا بمانم؟ بی جوابی خب که چه
آه ای شیطان فرشته! لعنتی ِ نازنین !
سایه ای در بستر بیدارخابی خب که چه
دست بردار از سرم ، یا عاشقـم شو یــا برو
بر خودت مینازی و در پیچ و تابی خب که چه
بر زمینت میزنم یک شب تو را خاهم شکست
روی دیوار اتاق و کنـــج قابی خب کـــه چه
شهراد میدری



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

موی بلند|دلنوشته

بازدید : 1930

مادرم موهای بلندی داشت
هرروز پشت پنجره می نشست
موهایش را می بافت
شعر می خواند و منتظر پدر میماند

پدر که می آمد تلویزیون را روشن میکرد
از شیب تورم بالا میرفت،زمین میخورد
و باز سعی میکرد جوابی برای 5+1 بیابد
کشتگان عراق و سوریه را دفن میکرد
و از مادر سراغ شام را میگرفت
و مادر پرهایش را پشت پنجره جا میگذاشت
گل های دامنش در آشپزخانه می پژمرد
و چشم هایش پیاز خرد میکرد
پشت پنجره نشسته ام
موهایم را میبافم
و به این فکر میکنم که
دختران نباید موهای بلند داشته باشند...

 




════════ ೋღ♥ღೋ ════════

کوچه ای دیگر

بازدید : 1706

با تو گفتم : حذر از عشق نه دانم نه توانم،
و تو گفتي من از اين شهر سفر خواهم كرد.
عاقبت هم رفتي،
و چه آسان تو شكستي دل غمگين مرا
تو سفر كردي از اين شهر ولي، اي گل خوبم، جانم
من هنوزم « حذر از عشق ندانم، سفر از پيش تو هرگزنتوانم، نتوانم»


روزها طي شد و رفت.
تو كه رفتي منِ دلخسته ي پاك
با همه درد در اين شهر غريب،
باز عاشق ماندم
همهْ فكرمْ، همهْ ذكرمْ،
آرزوهاي دلِ دربدر و خسته ز هجرم،
وصل و ديدار تو بود.
تا كه باز از نفست، روح در من بدمد، زنده باشم با تو، ولي افسوس نشد.


ماه‌ها هم طي شد.
بارها قصه آن، كوچهْ مهتاب مشيري خواندم
باورم شد كه جهان، زندگي، عشق، اميد،
سست و بي‌بنياد است
ولي انگار كه عشقت، يادت،
هيچ فكر سفر از اين دل و اين سينه نداشت


راستي محرم دل،
كوچه ي خاطره‌هاي تو و من، يادت هست؟!
كوچه‌اي مثل همان، كوچهْ مهتاب مشيري
كوچه ي مهر و صفا، كوچه ي پنجره‌ها
پاي آن تير چراغ، وه چه شبهايي بود
خنده‌ها مي‌كرديم، قصه‌ها مي‌گفتيم
از اميد، عشق، محبت كه در آن نزديكي،

در صميميت و پاكي فضا جاري بود
و سخن از دل ما، كه به دريا زده بود
حيف از آن همه اميد دراز
حيف از آن همه اميد دراز
در خيالم، با خودم مي‌گفتم : كوچهْ مهتاب مشيري شعريست، عشق برتر باشد
و به اين صحبت كوتاه خيالم خوش بود.
ولي افسوس كه ديگر رفتي، رفتني بي‌پايان، بي‌عطوفت، بي مهر
و در اين قصه ي تلخ، باز من ماندم و من


ديگر امروز گذشت
هرچه بود آخر شد
ولي از عادت اين دل،
دلِ تنها،
دلِ مرده،
شبْ شبي،
روشن و مهتاب شبي
باز از آن كوچه گذشته

زير لب مي‌خوانم
« بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم»

 




════════ ೋღ♥ღೋ ════════








یا حسین-بهارنارنج